کد مطلب:292415 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:199

حکایت بیست و چهارم: محمّد بن ابی الرّواد رواسی

سیّد جلیل علی بن طاووس در كتاب «اقبال» از محمّد بن ابی الرّواد رواسی نقل كرده كه او فرمود كه: در روزی از روزهای ماه رجب با محمّد بن جعفر دهّان به سوی مسجد سهله بیرون رفت.

محمّد به او گفت: ما را به مسجد صعصعه كه مسجد مباركی است و امیرالمؤمنین(ع) در آنجا نماز خواندند و حجّت های خدا: قدمهای مبارك خود را در آنجا گذاشتند ببر. آنگاه به سوی آن مسجد رفتیم. در میان نماز گزاران بودیم كه مردی را دیدیم كه از شتر خود پایین آمد و در زیر سایه، زانوی او را بست.

آنگاه وارد شد و دو ركعت نماز خواند و آن دو ركعت را طولانی كرد. پس دست های خود را بلند كرد و گفت: «اللهم یا ذالمنن السّابغه...» تا به آخر. آنگاه بلند شد و كنار شتر رفت و بر آن سوار شد.

ابن جعفر دهّان به من گفت: برویم پیش او و از او بپرسیم كه چه كسی است؟ پس بلند شدیم و به نزد او رفته و گفتیم: تو را به خدا سوگند، بگو تو چه كسی هستی؟ فرمود: «شما را به خدا قسم می دهم كه بگوئید فكر كردید من چه كسی هستم؟»

ابن جعفر دهّان گفت: فكر كردم تو خضر(ع) هستی.

سپس به من فرمود: «تو هم همین فكر را كردی؟» گفتم: فكر كردم تو خضر(ع) هستی. فرمود: «به خدا سوگند كه هر آینه من همان كسی هستم كه خضر به دیدن او محتاج است. برگردید كه من امام زمان شما هستم.»

شیخ محمّد بن مشهدی در مزار كبیر خود و شیخ شهید اوّل در مزار، از علی بن محمّد بن عبدالرحمن شوشتری نقل كردند كه او گفت: از قبیله بنی رواس عبور كردم. آنگاه بعضی از برادران من گفتند: كاش ما را به مسجد صعصعه می بردی كه در آنجا نماز می خواندیم. چرا كه ماه رجب است و زیارت این اماكن شریفه كه موالی: قدمهای خود را در آنجا نهاده و نماز خواندند مستحب است. آنگاه با او به مسجد روانه شدیم كه ناگهان شتری را دیدیم كه زانویش بسته و پالانش را بر پشتش گذاشته و در مسجد خوابانیده شده. آنگاه وارد شدیم، ناگهان مردی را دیدیم كه لباسهای حجازی بر تن داشت و نیز عمامه ای مانند عمامه اهل حجاز بر سرش بود در حالیكه نشسته بود و این دعا را می خواند و من و رفیقم آن را حفظ كردیم و آن دعا این است.

«اللهم یا ذالمنن السّابغه....» سپس سجده اش را طولانی كرد و بلند شد و بر شترش سوار شد و رفت.

آنگاه رفیق من گفت: فكر می كنم كه او خضر بود پس چطور شد كه ما با او حرفی نزدیم انگار زبان ما را بسته بودند.

بیرون رفتیم و ابن ابی الرّواد رواسی را دیدیم كه گفت: از كجا می آیید؟ گفتیم: از مسجد صعصعه. و ماجرا را برایش گفتیم.

گفت: این شتر سوار در هر دو روز و سه روز به مسجد صعصعه می آید و حرفی نمی زند. گفتم: او چه كسی است؟ گفت: شما در مورد او چه فكر كردید؟ گفتیم: گمان كردیم كه او خضر(ع) است.

گفت: به خدا قسم من نمی دانم او كیست جز اینكه خضر(ع) به دیدن او محتاج است. آنگاه رفتیم. به من گفت: به خدا او صاحب الزّمان(ع) است.

مؤلف گوید: این دو واقعه است كه آنها دو مرتبه این دعا را در آن مسجد در روزهای ماه رجب از آن حضرت شنیدند و رواسی با علی محمّد بن محمّد شوشتری به نحوی كه حضرت با او مكالمه نمود او نیز رفتار نمود و علماء اعلام این دعا را در كتاب های مزار از آداب مسجد صعصعه شمرده اند و در كتاب های دعا و اعمال سال آنرا از جمله دعاهای ماه رجب دانسته اند و این حكایت را گاهی در اینجا و گاهی در آنجا ذكر نموده اند. شاید احتمال دادند كه حضرت آن دعا را به جهت خصوصیت مكانی در آنجا می خواندند. بنابراین از اعمال آن مسجد خواهد بود. و احتمال دارد به جهت خصوصیت زمان باشد كه در این صورت از دعاهای ماه رجب است و لهذا آنرا در هر دو جا ذكر كرده اند و جهت اوّل قوی تر به نظر می رسد اگرچه احتمال می رود كه از دعاهای مطلقه باشد و اختصاصی به زمان یا مكان نداشته باشد و آن دعا این است. «اللهم یا ذالمنن السابغه و الآلاء الوازعة و الرّحمة الواسعة و القدرة الجامعة و النعم الجسیمة و المواهب العظیمة و الایادی الجمیلة و العطایا الجزیلة یا من لا ینعت بتمثیل و لا یمثل بنظیر و لا یغلب بظهیر یا من خلق فرزق و الهم فانطق و ابتدع فشرع و علا فارتفع و قدر فاحسن و صور فاتقن و احتج فابلغ و انعم فاسبغ و اعطی فاجزل و منح فافضل یا من سما فی العزّ ففات نواظر الابصار و دنی فی اللطف فجاز هواجس الافكار یا من توحد بالملك فلاند له فی ملكوت سلطانه و تفرد بالالاء و الكبریاء فلا ضد له فی جبروت شأنه. یا من حارت فی كبریاء هیبته دقایق لطائف الاوهام و انحسرت دون ادراك عظمته خطایف ابصار الانام یا من عنت الوجوه لهیبته و خضعت الرقاب لعظمته و وجلت القلوب من خیفته. اسئلك بهذه المدحة التی لا تنبغی الاّ لك و بما وایت به علی نفسك لداعیك من المؤمنین و بما ضمنت الاجابة فیه علی نفسك للداعین یا اسمع السامعین و ابصر المبصرین و یا انظر الناظرین و یا اسرع الحاسبین و یا احكم الحاكمین ویا ارحم الراحمین صل علی محمد خاتم النبیین وعلی اهل بیته الطاهرین الاخیار و ان تقسم لنا فی شهرنا هذا خیر ما قسمت و ان تختم لی فی قضائك خیر ما حتمت و تختم لی بالسعادة فیمن ختمت و احینی ما احییتنی موفوراً و امتنی مسروراً و مغفوراً و تول انت نجاتی من مسائلة البرزخ و ادرء عنی منكراً و نكیراً و ارعینی مبشراً و بشیراً و اجعل لی الی رضوانك و جنانك مصیراً و عیشا قریرا و ملكاً كبیراً و صلی اللَّه علی محمد و آله بكرة و اصیلا یا ارحم الراحمین».

( - بحار الانوار ج 98 ص 389 )